یه شب مهمون داشتیم، کفشها توی حیاط جفت شده بود، همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنههاش خوابونده شده بود.هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفشها رو میپوشید.میدونی چرا؟ چون پاشنههاش خوابونده شده بود. یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدمها مثل همین کفشهای پاشنه خوابونده هستیم.برامون مهم نیست کی سوارمون میشه.
زندگی شاید آن لبخندی است،که دریغش کردیم! بازدید : 618
پنجشنبه 28 اسفند 1398 زمان : 2:43